شهادت حر

پس از حبيب بن مظاهر، حر در حالي که زهير بن قين از پشت سر او را حمايت مي‏کرد به ميدان آمد. هرگاه که دشمن بر يکي از آن دو يار حسين عليه‏السلام سخت مي‏گرفت، ديگري براي نجات دوست خود مي‏شتافت. ساعتي درگيري «حر» با سپاه «ابن‏سعد» به طول انجامد، [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 440-441.

]  تا اين که اسب حر مضروب شد و از گوشهايش خون مي‏چکيد. «حصين» به «يزيد بن سفيان» گفت: «اين حري است که تو آرزوي قتل او را داشتي» يزيد در پاسخ گفت: «آري» و از سپاه «ابن‏سعد» براي مبارزه بيرون آمد. همين که به ميدان رسيد، توسط «ايوب بن مشرح الخيواني» تيري به سوي اسب حر پرتاب کرد که به پاي اسب خورد و اسب به زمين خورد. حر قبل از آن که به زمين بخورد با چالاکي تمام از اسب پايين پريد. [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 437.]  او در حالي که شمشير در دست داشت، در برابر دشمن ايستاد و دلاورانه مبارزه کرد تا اين که حدود چهل نفر را به قتل رسانيد. [مناقب آل ابي‏طالب، ايران، ج 4، ص 100.]  در همين هنگام بود که پياده‏نظام بر او حمله‏ور شد و جسم بي‏هوش او به زمين افتاد. [مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 11.]  ياران امام او را در برابر خيمه شهدايي که در راه حسين عليه‏السلام شهيد مي‏شدند قرار دادند. امام فرمود: «قتله مثل قتلة النبيين و آل النبيين؛ [بحارالانوار، ج 10، ص 117]  شهادت او چون شهادت انبيا و خاندان انبياست» سپس امام نظري به جانب حر افکند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: «أنت الحر کما سمتک امک و انت الحر في الدنيا و الاخرة؛ [مقتل الحسين مقرم، ص 303.]  تو آزاده‏اي! همان طور که مادرت تو را ناميده است و تو در دنيا و آخرت آزاده‏اي» پس از آن مردي از ياران حسين در رثا و غم حر اشعاري را سرود که گفته شد او «علي بن الحسين عليه‏السلام» بود [مقتل العوالم، ص 85.]  و برخي گفته‏اند که خود اباعبدالله الحسين عليه‏السلام براي او اشعاري را سروده که اين گونه است:

 

«لنعم الحر بني‏رياح 

صبور عند مشتبک الرياح‏

 

و نعم الحر اذ نادي حسينا 

و جاد بنفسه عند الصباح؛ [امالي الصدوق، ص 414، مجلس 30؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 11.] .

چه آزاده‏اي است حر پسر رياح؛ او در هنگام فرورفتگي تيرها بسيار شکيباست. آري آزاده خوبي است هنگامي که حسين فرياد و ندايش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت». در زيارت ناحيه مقدسه به حر سلام داده شده است. [اقبال الاعمال، ج 3، ص 78 و 344.] .

درسي که مي‏توان گرفت: امام صادق عليه‏السلام فرمود: «ان الحر حر علي جميع احواله ان نابته نائبة صبر لها و ان تداکت عليه المصائب لم تکسره و ان اسر و قهر؛ [اصول کافي، ج 2، ص 89، کتاب ايمان و کفر، باب صبر، ح 6.]  آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتي اگر مصيبتي سخت بر او وارد شود. حتي اگر مصيبت‏ها بر او محکم کوبيده شود او شکيبايي مي‏کند. آري او شکسته نمي‏شود، هر چند اسير و مقهور شود». از امام علي عليه‏السلام نقل شده: «و لا تکن عبد غيرک لقد جعلک الله حرا؛» [نهج‏البلاغه، نامه 31.]  بنده غير خود مباش؛ چرا که خداي تعالي تو را آزاد آفريده است».

در کربلا هم حضرت امام حسين عليه‏السلام لشکر ابن‏سعد را اين گونه مورد خطاب قرار دادند: «يا شيعة آل ابي‏سفيان، ان لم يکن لکم دين و لا تخافون المعاد فکونوا احرارا في دنياکم؛ [ابصار العين، ص 216.]  اي پيروان خاندان ابي‏سفيان، اگر دين نداريد و از روز رستاخيز نمي‏ترسيد، پس لااقل در دنياي خود آزادمرد باشيد».

 


موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، حر ابن ریاحی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : admin |

توبه حر

هنگامي که حر فرياد غريبانه امام حسين عليه‏السلام را که طلب ياري مي‏کرد شنيد، نزد عمر سعد رفت و پرسيد: «آيا تو با اين مرد خواهي جنگيد؟» عمر گفت: آري به خدا قسم، با او جنگي خواهيم داشت که دست کم، سرها قطع گردد و دست‏ها جدا گردد». [«امقاتل انت هذا الرجل؟» قال: «اي والله، قتالا ايسره ان تسقط الرؤوس و تطيح الايدي».

] .

حر گفت: «شما چه خواهيد کرد؟ آيا پيشنهاد او مورد پسند شما نيست؟» ابن‏سعد گفت: «اگر کار دست من بود (هر آينه از جنگ با او) دست مي‏کشيدم، اما امير تو (ابن‏زياد) از اين کار سر باز مي‏زند» [قال: «ما لکم فيما عرضه عليکم من خصال؟» فقال: «لو کان الامر الي لفعلت ولکن اميرک ابي ذلک».]  حر او را ترک کرد و با ديگران در انتظار ايستاد، در حالي که در کنار او قره پسر قيس قرار داشت.

حر به قره گفت: «آيا اسب خود را امروز آب داده‏اي؟» قره گفت: «نه» [فاقبل حتي وقف من الناس موقفا و معه رجل من قومن يقال له قرة بن قيس. فقال لقرة: «هل سقيت فرسک اليوم؟» قال: «لا».]  حر گفت: «آيا مي‏خواهي آن را سيراب کني؟» قره گمان کرد حر قصد کناره‏گيري از سپاه ابن‏سعد را دارد، در حالي که حر چندان تمايلي نداشت که قره جدا شدن او را مشاهده کند. پس او را ترک کرد و رفت. اينجا بود که حر به امام حسين عليه‏السلام قدري نزديک شد. [قال: فظننت والله أنه يريد ان يتنحي فلا يشهد القتال و کره ان اراه حين يصنع ذلک، فيخاف ان أرفعه عليه؛ فقلت له: لم أسقه، و أنا منطلق فساقيه فأخذ الحر يدنوا من الحسين قليلا. ]  مهاجر پسر اوس به حر گفت: «آيا تو مي‏خواهي که حمله کني؟» در پاسخ اين سؤال حر ساکت شد و بر خود مي‏لرزيد، پس در حالي که مهاجر از اين حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «اگر از من درباره شجاع‏ترين مرد کوفه سؤال مي‏شد، تو را معرفي مي‏کردم، اين چه حالتي است که در تو مي‏بينم؟» حر گفت: «همانا خود را بين بهشت و دوزخ مخير مي‏بينم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چيزي را انتخاب نخواهم کرد.» پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوي امام حسين (ع) رهسپار شد. [«فقال له المهاجر بن اوس: اتريد ان تحمل؟ فسکت و اخذه من العرواء. فقال له يابن يزيد، والله ان امرک لمريب، والله ما رايت منک في موقف قط مثل شي‏ء أراه الان، و قال له لو قيل لي من اشجع اهل الکوفه رجلا ما عدوتک فما هذا الذي أري منک؟ فقال الحراني اخير نفسي بين الجنة و النار و والله لا اختار علي الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت، ثم ضرب جواده نحو الحسين». تاريخ الامم و الملوک، 5، ص 427.] .

لحظات ديدار با امام

او به سبب آن چه پيش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مکاني بي‏آب و گياه وانهاده بود، سر از خجالت به پايين انداخته بود و به سوي آنها پيش مي‏رفت.

«پروردگارا! من به سوي تو بازمي‏گردم، پس توبه‏ام را پذيرا باش. من دل اوليا و فرزندان پيامبرت را به وحشت انداخته‏ام. اي اباعبدالله! من بازگشته‏ام و تائب هستم، آيا براي من راهي به توبه هست؟ [منکسا برأسه حياء من آل الرسول بما اتي اليهم و جعجع بهم في هذا المکان علي غير ماء و لا کلاء رافعا صوته. اللهم اليک انيب فتب علي، فقد ارعبت قلوب اوليائک و اولاد نبيک. يا اباعبدالله اني تائب فهل لي من توبه؟.] .

» امام در پاسخ حر فرمود: «آري، خداوند به تو روي خواهد کرد». [فقال الحسين عليه‏السلام نعم يتوب الله عليک. اللهوف، ص 45؛ امالي الصدوق، مجلس 30، ص 141.] .

اين گفتار امام حسين عليه‏السلام حر را شادمان کرده بود. او به يقين دريافت که به زندگاني بي‏پايان و نعمت‏هاي هميشگي راه يافته است. حر داستان نداي هاتفي را هنگامي که او از کوفه خارج مي‏شد به امام حسين عليه‏السلام اين گونه بازگو مي‏کرد: «من با گوش جان شنيدم، کسي اين گونه هشدارم مي‏داد که حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم واي بر حر، آيا تو او را به بهشت مژده مي‏دهي، در حالي که او براي جنگ با پسر دخت پيامبر به حرکت در آمده است؟ [فسره قوله و تيقن الحياة الا بدية و النعيم الدائم و وضح له قول الهاتف لما خرج من الکوفه فحدث الحسين عليه‏السلام بحديث قال فيه لما خرجت من الکوفة نوديت ابشر يا حر بالجنة فقلت ويل للحر يبشر بالجنة و هو يسير الي حرب ابن بنت رسول الله. امالي الصدوق، مجلس 30، ص 138.] .«امام فرمود: «تو به خير و پاداش (نيکو) دست يافته‏اي». [فقال له الحسين عليه‏السلام لقد اصبت خيرا و اجرا. مثير الاحزان، ص 60؛ مقتل الحسين مقرم، ص 290.] .

 


موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، حر ابن ریاحی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : admin |

رودررويي حر با امام حسين(ع)

ابومخنف از «عبدالله بن سليم» و «مرزي بن مشمعل» نقل کرده که گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسين عليه‏السلام راه (حجاز تا عراق) را طي مي‏کرديم که امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود که آب بردارند و هر چه مي‏توانند آب بردارند. صبحگاهان (کاروان) حرکت کرد، حدود نيمروز شده بود که مردي از آن گروه تکبير گفت. حضرت حسين عليه‏السلام فرمود: «الله اکبر؛ ولي چرا تکبير گفتي؟» گفت: «نخلي را ديدم». آن دو نفر گفتند: ما در اين مکان هرگز درخت خرمايي نديده‏ايم.» امام فرمود: «من از آن چه شما نظر مي‏دهيد، اين گونه نظر ندارم» گفتيم: «ما گرد و غبار اسبان را مي‏بينيم» پس آن حضرت فرمودند: «به خدا قسم من نيز آن را مي‏بينم» سپس امام حسين عليه‏السلام فرمود: «آيا پناهگاهي نيست که آن را پشت سر خود قرار دهيم و با اين قوم از يک جهت روبه‏رو شويم؟» گفتيم: «چرا، آن ذوحسم است که به طرف چپ شما متمايل است. پس اگر اين گروه (بر ما) سبقت گيرند هر اتفاقي ممکن است بيفتد» پس امام به طرف چپ، مسير را تغيير داد. اسبان با شتاب به ما نزديک شدند. آنها هم به سوي چپ متمايل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسيده بوديم و خيمه‏گاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سررسيدند؛ او حر بود، با هزار سپاه که در گرماي آن روز رو به روي حسين عليه‏السلام قرار مي‏گرفت. حسين عليه‏السلام و يارانش همگي شمشيرهاي آويخته داشتند حسين عليه‏السلام به جوانان خود فرمودند: «قوم را سيراب کنيد و اسب‏ها را آب دهيد». مردان سيراب و اسب‏ها خنک شدند. [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 400؛ مقتل الحسين مقرم، ص 214.] .

وقت نماز فرارسيد، حسين عليه‏السلام به «حجاج بن مسروق جعفي» که او را همراهي مي‏کرد فرمود: «اذان بگو» او اذان گفت و نماز بپا شد. حسين عليه‏السلام در حالي که پيراهن و ردائي به تن و نعليني به پا داشتند از خيمه خارج شدند. پس از آن حمد و ثناي الهي گفتند و فرمودند: «ايها الناس! انها معذرة الي الله اليکم اني لم آتکم حتي اتتني کتبکم؛ اي مردم، اين گفتار عذري در برابر خداي تعالي نسبت به شماست. من به سوي شما نيامده‏ام تا اين که نامه‏هايتان را دريافت کردم». سپس حضرت خطبه را به پايان رسانيد، در حالي که مردم سکوت کرده بودند، سپس به موذن فرمود: «اقامه بگو». و او اقامه گفت. امام حسين عليه‏السلام به حر فرمود: «آيا مي‏خواهي که با اصحابت نماز بخواني؟» گفت: «نه، بلکه به نماز شما (اقتدا خواهم کرد)». پس همه به حسين عليه‏السلام اقتدا کردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خيمه خود شد و ياران در اطراف امام جمع شدند. حر نيز وارد خيمه‏اي که برايش نصب کرده بودند شد و ياران گرداگرد او را گرفتند. سپس به ميدان بازگشتند و هر کس دهنه اسبش را گرفت و در زير سايه آن به زمين نشست. هنگام عصر شده بود که امام حسين عليه‏السلام فرمان آماده‏باش براي کوچ از اين محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. اين بار پس از نماز به مردم روي گردانيده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: «ايها الناس! انکم ان تتقوا...» حر گفت: «به خدا قسم، ما نمي‏دانيم اين نامه‏هايي که از آن ياد کرديد کدام است». امام فرمودند: «اي عقبة بن سمعان! آن خورجين، نامه‏هايي را که به من نوشته‏اند بيرون آور» [«يا عقبة بن سمعان اخرج الخرجين الذين فيهما کتبهم الي». ابصار العين، ص 205.]  عقبه آن دو خورجين را که پر از نامه بود بيرون آورد و در برابر آنها پخش کرد. حر گفت: «البته ما از اين کساني که نامه به سوي شما نوشته‏اند نسيستيم و به ما امر شده که وقتي شما را ملاقات کرديم از شما جدا نشويم تا اين که شما را نزد عبيدالله ببريم» امام حسين عليه‏السلام فرمود: «مرگ به تو، از آن نزديک‏تر است» [قال الحسين عليه‏السلام: «الموت اوني اليک من ذلک». تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 401-402؛ رکک کتاب الفتوح، ج 5، ص 76، 78 - ابصار العين، ص 205.]  سپس به يارانش فرمود: «ارکبوا؛ سوار شويد» پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زن‏ها سوار شوند. پس فرمود: «انصرفوا؛ بگذريد». وقتي راه افتادند که از آنجا بگذرند، آن گروه جلوي (ياران امام) را گرفتند. امام حسين عليه‏السلام به حر فرمود: «ثکلتک امک! ما تريد؟؛ مادرت به عزايت بنشيند چه قصدي داري؟» حر گفت: «آگاه باشيد که به خدا قسم اگر غير شما از عرب به من آن عبارات را مي‏گفت - در حالي که وضعيت او چون شما باشد همين عبارت را به او باز مي‏گفتم [کتاب الفتوح، ج 5، ص 78؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 232.]  - اما به خدا قسم براي من اين (حق) نيست که ياد مادر شما کنم مگر به نيکوترين وجهي که مي‏توانم». [مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 232.] .

 


موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، حر ابن ریاحی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : admin |

 

حر بن رياحي تميمي

«حر» پسر «يزيد» فرزند «ناجيه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمي» [جمهرة انساب العرب، ص 227.]  پسر «رياح بن يربوع» است [مقتل الحسين مقرم، ص 229-227.] .

خروج حر از کوفه

«شيخ ابن‏نما» گزارش کرد: هنگامي که حر از قصر ابن‏زياد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بيايد، ندايي را شنيد که از پشت سر مي‏گويد: «اي حر! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگريست و کسي را نديد با خود گفت: «به خدا قسم، اين بشارت نيست در حالي که من اسير به جنگ حسين هستم». او پيوسته اين خاطره را در ذهن داشت تا هنگامي که خدمت امام رسيد و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: «تو به واقع به پاداش و نيکي راه يافته‏اي». [روي الشيخ ابن‏نما: ان الحر اخرجه ابن‏زياد الي الحسين و خرج من القصر نودي من خلفه ابشر يا حر بالجنة. قال: فالتفت فلم ير احدا، فقال في نفسه، و الله، هذه بشارة و انا اسير الي حرب الحسين، و ما کان يحدث نفسه في الجنة، فلما صار مع الحسين قص عليه الخبر، فقال له الحسين: «لقد اصبت اجرا و خيرا». مثير الاحزان، ص 59 و 60.] .

امام در يکي از خطابه‏هاي کوتاه خود اين گونه حر را آگاه کرد: «الا حر يدع هذه الماظة من دنياکم...؛ آيا آزادمردي نيست که واگذارد اين ريزه‏ي غذاي داخل دهان را (ته‏مانده منافع دنيا را که شبيه به ريزه‏ي غذاي دهان است) براي ها آن؟» [تحف العقول، ص 292؛ الانوار البيهة، ص 101. ترجمه از کتاب المنجد، ترجمه محمد بندرريگي، ج 2، ص 1712.]  شايد اين سخن حسين عليه‏السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازي را در افکار و انديشه حر به‏پا ساخت.


موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، حر ابن ریاحی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : admin |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.